همواره مکانی بود که با دیدنش یادت در خاطرم جان می بخشید
همواره آهنگی بود که با شنیدنش عاشقانه هایت در ذهنم تکرار می شد
حال فهمیدم آن لحظات همیشگی نبود، عشق تو در قلبم ماندنی نبود
------------------------------------------------------
سیگارشو می زاره زیر لبش و بهم میگه
آتیش داری داداش ؟ بهش میگم : تو جیبام که ندارم . . .
اما
تو دلم پره . . .
به کارت میاد بدم ؟
------------------------------------------------------
شاید برات عجیب باشه این همه آرامشی که دارم
خودمونی یه چیزی رو بهت میگم ، هر وقت به آخر رسیدی فقط و فقط نگاه میکنی
آره عشقم . . . آره
--------------------------- ---------------------------
اولین روز یه گل سرخ برام اوردي و گفتي براي هميشه عاشقتم
دومین روز یه گل زرد برام اوردي و گفتي دیگه عاشقت نیستم
سومین روز یه گل سفيد برام اوردي ، گذاشتی سر مزارم و گفتي به خدا قسم یه شوخی بیشتر نبود .
------------------------------------------------------
سکوت کردم تا خدایم سخن بگوید . رها کردم تا خدایم هدایت کند . دست برداشتم تا خدایم دست به کار شود .
حال با قلبی پر از درد و اندوه به خدایم می سپارمش تا کمی آرام شوم . . .
------------------------------------------------------
غنچه عشق که همیشه منتظر باز شدنش بودم سر انجام باز شد
تو را درون آن غنچه دیدم ، تبدیل به شبنمی شدم و باریدم بر رویت
تا در اعماق قلبت جایی بگیرم و با گرمی عشقت زندگی کنم . . .
------------------------------------------------------
تمام افکار عاشقانه ام راکه جمع مـی کنم
تبدیل به دسته گلی می شود شبیه تو برای تو . . .
------------------------------------------------------
تمام زندگی ام اولین و آخرین کلام شعر هایم تو بوده ای
میخواهم اول این شعر تو باشی و آخر نداشته باشد
و همواره ادامه داشته باشد . . .
------------------------------------------------------
هر سال موقع تولدش که میشه با چه ذوقی براش کادو می فرستم
که شاید بهم اس بده و بگه خیلی ممنون عشقم و . . .
اما
خبری نمی رسه
چون دیگه نیستش . . .
با این بیست و یک خرداد میشه پنج سال . . .
پنج ساله به عشقم وفادارام و خواهم بود . . .
------------------------------------------------------
دست رو دلم نزار
بد جور می سوزی
داغ چیز های زیادی رو دلم مونده . . .
------------------------------------------------------
از خداوند دیگر هیچ درخواستی ندارم ، هیچ آرزویی ندارم که بر آورده نشده باشد
رویایم و تنها آزویم را میخواستم که خدا آن را به من داد
دنیایی را میخواستم با یک رویا . . .
رویایی که همان دنیای من است ، و تو که همان دنیای منی . . .
------------------------------------------------------
چه چیز در دنیا
غریبانه تر از کسی است که
تنهایی اش را در آغوش میگیرد
و می پوسد
ولی . . .
حاضر نیست دیگر
کسی را در آغوش بگیرد