عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
تصاویر:ظاهر متفاوت بازیگران زن ایرانی در جشنواره رم | 0 | 677 | morvarid |
تصاویر: مد و لباس نیکی کریمی روی فرش قرمز جشنوارهای در استرالیا | 0 | 259 | morvarid |
تصاویر و خلاصه سریال تلویزیونی “آوای باران” / بزودی از شبکه سه | 0 | 149 | morvarid |
مجموعه تک عکسهای جدید از بازیگران زن | 0 | 214 | morvarid |
تصاویر بازیگران در مراسم اکران فیلم سینمایی «سربه مهر» | 0 | 122 | morvarid |
مراسم اختتامیه جشنواره شاپرک ها با حضور بازیگران+تصاویر | 0 | 122 | morvarid |
واکنش جیرانی به خبر ساخت فیلم انتخاباتی روحانی | 0 | 78 | morvarid |
گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم گفتم: كجا؟ گفت : رو قلبت گفتم مگه میتونی ؟ گفت : اره سخت نیست آسونه گفتم باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه یه خنجر برداشت گفتم این چیه ؟ گفت : هیسس ساكت شدم گفتم : بنویس چرا معطلی خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم دیوونه اون رفته ؟ خیلی وقته؟ كجا ؟ نمیدونم اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده.
دوستت دارم !
گفتنش ساده است
شنیدنش هم
اما فهمیدنش
دشوارترین کارِ دنیاست این روزها
اما همین دشواری زیباست !
زیباست برایِ خاطرِ اطمینانِ دلت
که بفهمد
هر آواره ای عاشق نیست
هر رهگذری مجنون
و تو لیلیِ خاطره هایِ هرکس نخواهی بود !
دوستت دارم ساده ترین دشوارِ دنیاست
برایش باید از
من
گذشت
باید به
ما رسید
باید به
عشق
رسید
جای شماره به او امنیت بدهید
او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان !
بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت میبیند
احساس امنیت کند ؛ نه احساس ترس
بیایید فارغ از جنسیت...
کمی هم مــَــرد باشیم !!
گریه نکن پدر ......
همین " نان حلال " که در دست داری ........
می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ......
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد .....
که تو داری پدرم .......
دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم .....
رهــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــمـهــایــم را
در حالی که هــــمــــه میگویند :
خــوش به حـــالــَــش …
چه زود فــــــرامــــــوش کـــرد.
كه عشوه هایم دود میكند...
اُبُهت مردانـــــه ات را...
بــا آنكه زاده ابــری سیــاه و دلتنگـــ هستی
امــا چـه باطراوتــــ و روح انگیــزی .....
با دیدنتـــ فهمیــدم می تـوانــ از دل سیــاهی، سفیـدی نیــز طلـوع كنـد
همـانطور كـه از شبـــ ، روز زاده می شود
پس ایمــان دارم :
از دل این دلتنگی هــای امروزمـــ
نظــاره گــر فــردایی روشن خواهـــم بــود .... !
کاش یکی پیدا میشد بتونه قد یه نخ سیگار باشه
(̅_̅_̅_̅(̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅()ڪے~ ~
در آسمان چشمانت
یا دستم را بگیر
یا رهایم کن
تعلیق، فقط به کار قصه ها می آید
تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد!
شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!
کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد!
و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند
کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است!
بشکند دستی که کوچکتر از خود را میزند!
لال شود زبانی که به ضعیف بد میگوید!
و بمیرد کسی که بیگناهی را آزار میدهد !
نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد
می ترسم بهانه گیر شود …!
کنار سیب و رازقی .. نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی .. بیخبر از دلبستگی
عـاشقم
ابر شدم صدا شدی .. شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی .. عشق شدم تو غم شدی
بزرگ و زیبا شده بود
به او گفتم کبریت هایت کو میخواهم این سرزمین را به اتش بکشم
خندی تلخی کردو گفت
کبریت هایم را نخریدن سالهاست که تنم را میفروشم
یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن.پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….
به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم می ره..
خدایا
آنقدر از خود رفته ام ...
که در من هیچ نمانده .........
خدایا !
تو را به خدایی ات قسم رحم کن بر من که ارحم الراحمینی جز تو برای من نیست ....
من بی صبرانه چشم براه رحمت . لطف و عنایت تو هستم ای مهربانترین مهربانان .
من یقین و ایمانی بس ژرف دارم که تو به تنهایی من خیلی سریع و
خیلی خوب پایان خواهی داد مهربانا ... با حضور عشقی پاک و همیشگی...
که تا لحظه ای که زنده ام طعم آرامش و خوشبختی و عشق را با او بچشم ...
خدای من !
من بی صبرانه منتظرم !..
منتظر رحمت بی حدو حساب توام ...
خدایا ! ... روزهای زیادی ست که من تنهام...تنهایی مرا پایانی شیرین بده .
چشم براه رحمت بی حدو حساب توام ای مهربانترین مهربانان .
حرف دلت را امروز بزن!
اگر امروز گفتی...
اسمش "حرف دل" است
اگر نگفتی
فردا می شود
"درد" دلت...
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی
وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار"
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!
من از شما گفتن تو بدم می آید
عزیزم مرا سرد خطاب نکن
این پاییز میخوام تا افتادن آخرین برگ
با تو دیوانگی ها و عاشقی ها کنم
گفت جبران میکنم، گفتم کدام را؟
عمر رفته را؟
روح شکسته را؟
دل مرده از تپنده را؟
حالا من هیچ!..
جواب این تار موهای سفید را می دهی؟؟
نگاهی به سرم کرد و گفت:
وای...خبر نداشتم!
چه پیر شده ای!!!
گفتم: جبران میکنی؟؟؟
گفت: کدام را؟
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
کاش نمیگذشت آن لحظه که در آغوشت بودم ،
کاش نمیگذشت لحظه ای که خیره به چشمانت بودم
دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی ،
سرت بر روی شانه هایم باشد و همزبان دل گرفته ام باشی
دلم گرفت وقتی که رفتی ،
چگونه سر کنم لحظات دور از تو بودن را …
سوختم و شکستم ، به تو که رسیدم
همچو یه یک شاخه خشکیده دوباره شکفتم
در اینجا نه هوایی است نه بارانی ،
عشق من ببار که تو یک فرشته نجاتی
مگر میشود بی تو این زندگی را سر کرد
این درد دوری ات بود که چشمهایم را تر کرد…